کد خبر: ۹۰۸۸
۰۴ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۰

محمد صادقی مسئول اردوگاه اسرای عراقی بود

محمد صادقی ۸۵ ماه سابقه حضور در جبهه دارد، از این میان ۵۷ ماه آن را در زمان جنگ سپری کرده و مدتی هم در اردوگاه اسرای عراقی در پادگان تربت جام خدمت کرده است.

در سال ۱۹۴۹، کنوانسیون ژنو به امضا رسید و در آن مقررات ویژه‌ای درخصوص رفتار با اسرای جنگی قید شد تا مطابق حقوق وعزت انسانی با آنان برخورد شود. ۳۱ سال بعد از تصویب این قانون، جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران روی داد و همانند سایر جنگ‌ها، اسیرشدن نیرو‌های نظامی از سوی هر دو کشور، یکی از تبعات این جنگ بود.  

جرم، جنایت وخشونت‌هایی که رژیم بعثی عراق بر اسرای ایرانی رواداشت، نشان‌دهنده نادیده‌گرفتن حقوق ومعاهدات بین‌المللی و نقض‌کننده حقوق بشر بود. رفتار‌هایی که تاکنون بار‌ها از زبان آزادگان سرافراز ایران بیان شده و برکسی پوشیده نیست؛ اما درباره نحوه برخورد ایران با اسرای عراقی، که مبتنی بر سفارش‌های دین اسلام و برگرفته از سیره پیامبر در جنگ‌ها بود، کمتر گفته و شنیده شده است.  

بر اساس آمار‌ها در طول دوران جنگ، ۷۲ هزار و ۱۱۳ عراقی در ۷۸ عملیات به اسارت ایران درآمدند که وظیفه نگهداری آنها بر عهده ارتش ایران بود. خوش‌رفتاری با اسرا در اردوگاه‌های ایران، باعث شد حدود ۱۵ درصد از مجموعه اسرا، حاضر به بازگشت به کشور خود نشده و در این میان تعداد هفت هزار و ۵۰۰ نفر از آنان، رسما با صلیب سرخ جهانی مصاحبه کرده و درخواست کتبی مبنی بر تمایل‌نداشتن به بازگشت به عراق را به آنها ارائه دهند.  

گفتگو با سروان بازنشسته ارتش، محمد صادقی که به مدت پنج سال در اردوگاه اسرای عراقی در تربت‌جام خدمت کرده است، نیز نشان می‌دهد سربازان عراقی در کشور ما رفتار‌های متفاوتی را تجربه کردند.     

 

اسرای عراقی، میهمان ایران بودند 

محمد صادقی سروان بازنشسته ارتش، متولد ۱۳۲۷ کاشمر است و بیش از ۸۵ ماه سابقه حضور در جبهه را دارد. از این میان ۵۷ ماه آن را در زمان جنگ سپری کرده و بقیه را در ماموریت‌هایی که بعد از جنگ انجام وظیفه کرده است.

او همچنین در دو نوبت در اردوگاه اسرای عراقی در پادگان نظامی تربت‌جام، خدمت کرده. یک‌بار از دی ماه سال ۶۲ تا مرداد ۶۵ و مرتبه دوم از فروردین ۷۳ تا اسفند ۷۴.

صادقی سرلوحه قوانینی را که در ارتباط با اسرای عراقی در اردوگاه‌های نظامی ایران اعمال شده است، سفارش‌های امام‌خمینی (ره) در این زمینه می‌داند که اسرای عراقی را «میهمان» ایران می‌خواند.

او می‌گوید: «از دید اسلام، اسیر فردی گمراه شده است که باید اصلاح و به  دامن جامعه برگردد. ما با تکیه بر همین اعتقادات، تمام حقوق انسانی را در ارتباط با اسرای عراقی رعایت می‌کردیم. در داخل اردوگاهها، کار‌های فرهنگی بسیاری برای اسرا انجام می‌شد.

از میان خود آنان، افراد مومنی را که دارای اطلاعات و تحصیلات بالا بودند، شناسایی و جهت سخنرانی برای خود اسرا استفاده می‌کردیم. راه‌اندازی کلاس‌های تفسیر قرآن، سوادآموزی، قرائت قرآن، قراردادن امکاناتی همچون تلویزیون و کتابخانه در آسایشگاه‌ها، برپایی نمازجماعت، تشویق اسرا به نماز و تعیین موذن از بین خود اسرا نمونه‌ای از این کار‌های فرهنگی بود که در اردوگاه‌ها انجام می‌شد.»  

 

برملاشدن تبلیغات دروغین صدام  

مسئول اردوگاه، مسئول کمیته‌کار، فرمانده گروهان حفاظت اسرا و معاون فرمانده پادگان نگهداری، سمت‌های صادقی در طول پنج سال خدمتش در اردوگاه نظامی بیرجند بوده است. سال‌هایی که از ۲۴ ساعت شبانه‌روز، ۱۶ ساعت آن را با اسرا سپری می‌کرده و فقط هشت ساعت را در کنار خانواده.

حالا با نگاهی به پشت‌سر، پیش از آنکه وارد جزئیات خاطراتش شود، حرف‌هایش را در چند جمله خلاصه می‌کند و می‌گوید: «شیوه برخوردی که ایران با اسرای عراقی در پیش گرفته بود، باعث شد دیدگاه بسیاری از سربازان بعثی درقبال نظام ایران عوض شود و بفهمند تبلیغات صدام دروغ بوده.

حتی سربازان مسیحی داشتیم که مسلمان شدند. رژیم عراق به نظامیان مسیحی گفته بود که ایران، اسیر مسلمان را می‌کشد، چه برسد به شما که مسیحی هستید؛ اما آنچه این افراد در طول دوره اسارت دیدند، خلاف آن چیزی بود که علیه ایران تبلیغ شده بود.»

 

کمک به مجروحان جنگی عراق در نزدیکی خرمشهر عکاس: امیرعلی جوادیان

 

غذای اسیر عراقی با سرباز ایرانی یکی بود 

 «کجای دنیا دیده‌اید یک نظامی، آب قمقمه‌اش را به اسیرِ در دستش بدهد؟ اما ما از این نمونه‌ها در بین سربازان ایرانی زیاد دیدیم. غذای فرمانده پادگان در اردوگاه اسرا با غذای اسیر، یکی بود. پزشکی ایرانی داشتیم که خون خودش را به اسیر عراقی داد.

رزمنده آب قمقمه‌اش را به اسیرِ در دستش می‌داد، غذای فرمانده پادگان در اردوگاه اسرا با غذای اسیر، یکی بود

ما انواع خدمات پزشکی از رسیدگی در زمان بیماری گرفته تا در اختیارگذاشتن عینک طبی و دندان مصنوعی را برای آنان داشتیم؛ حتی طبق ضوابط و شرایط و پس از تحقیق، به بعضی از خانواده‌های آنان، اجازه ملاقات‌ می‌دادیم.»

صادقی در ادامه صحبت‌هایش از جیره غذایی اسرای عراقی می‌گوید که به اندازه یک سرباز ایرانی بوده و طبق سلیقه و به دست خودشان طبخ می‌شده است. برای اینکه وقت اسرا به بطالت نگذرد، کارگاه‌های متنوعی از جمله نجاری، قالی‌بافی، صنایع‌دستی، جوشکاری، حلبی‌سازی، بافندگی، نقاشی، سجاده‌بافی و ... برای آنها فراهم بوده و این آثار دستی از آنان خریداری می‌شده است.

صادقی نمونه تابلو‌های معرق و سجاده دست‌باف را حالا در منزل خود دارد و درباره‌شان می‌گوید: «ما به هیچ عنوان، هدیه‌ای از اسرا نمی‌گرفتیم و در قبال کار‌های دستی آنها، حتما دستمزدشان را پرداخت می‌کردیم.»  

 

تقاضای پناهندگی می‌دادند

صادقی به یادمی‌آورد که طبق فرمایش مقام معظم رهبری که آن زمان رئیس‌جمهور وقت بودند، اگر پدر و پسری در اسارت جمهوری اسلامی بودند، به منظور حفظ روحیه‌شان آن دو را در کنار یکدیگر قرامی‌دادند؛ «یک نمونه‌اش را هنوز به یاددارم.

 یک‌بار اسیری را از مشهد به اردوگاه تربت‌جام فرستادند که پدرش در آن اردوگاه بود. وقتی سربازِ پسر را آوردند، او را داخل دفتر نشاندم و خوشامدگویی کردم. بعد پدرش را به دفتر آوردیم. ما از قبل، تمام وسایل لازم پسر را کنار تخت پدر گذاشته و آماده کرده، اما به آنها چیزی نگفته بودیم.

وقتی پدر آمد و داخل چارچوب در قرارگرفت، با دیدن پسرش، منقلب شد. بعد یکدیگر را در آغوش گرفتند و گریستند. همین برخورد‌ها و ارج‌نهادن به حقوق انسانی اسرا باعث شد، بسیاری از آنان تقاضای پناهندگی در ایران را بدهند. ایران نهایت رافتش را در حق اسرای عراقی روا داشت و در محبت به آنان سنگ تمام گذاشت.»

 

اتفاقی که باعث شد چند نفر مدافع رژیم ایران شوند

خاطرات تلخ و وقایعی که آزادگان سرافراز ایران از دوران اسارت خود در کشور عراق دارند، برخلاف حقوق انسانی و هرگز قابل مقایسه با رویه‌ای که ایران در مقابل اسرای عراقی در پیش می‌گرفته، نیست. عبور از «تونل مرگ» یکی از شکنجه‌های سختی بوده که در بدو ورود اسرای ایرانی به اردوگاه‌های عراق، باید آن را پشت‌سر می‌گذاشتند که حتی منجر به مرگ بعضی از آنان می‌شد.

جیره آب و غذای اندک، شرایط بهداشتی نامناسب و فضای محدود برای خوابیدن، تنها گوشه‌ای از شرایط دشواری است که به آزادگان ما تحمیل شد؛ این در حالیست که به گفته صادقی در اردوگاه‌های اسرای عراقی در ایران، وضعیت بهداشتی مطلوب بوده و مرتب بازدید می‌شده است.

علاوه بر غذای کافی، میوه و آب به آنان داده و برنامه‌های ورزشی نیز برایشان درنظرگرفته می‌شد؛ «ما زمین فوتبال، والیبال و پینگ‌پنگ در اختیارشان قرارمی‌دادیم و اسرا  به طور مرتب استحمام انجام می‌دادند. یک‌بار یکی از اسرا حین بازی فوتبال زمین خورد و بیهوش شد.

او را به بیمارستان تربت‌جام رساندیم و آنجا به ما گفتند بیمار باید به بیمارستان امدادی منتقل شود. ما بلافاصله اقدامات لازم را انجام دادیم و او را به مشهد رساندیم.

پزشک بیمارستان به ما گفت اگر مریض را یک ربع دیرتر آورده بودید، جانش را از دست می‌داد. تمام این وقایع و حرف‌ها را خود اسیر عراقی که در حالت نیمه بیهوشی به سرمی‌برد، شنیده بود و بعد از اینکه بهبود پیدا کرده و به اردوگاه برگشته بود، برای سایر اسرا تعریف کرده بود. سر آن ماجرا چند نفر از اسرا تغییر جبهه داده و مدافع رژیم ایران شدند.» 

 

انتقال سرباز زخمی عراقی از جبهه غرب- عکاس: محمد رازدشت

 

اسرا با ما ارتباط عاطفی برقرار می‌کردند

«بعضی از اسرای عراقی، مسیحی بودند که برای آنها برنامه‌های خودشان را اجرا می‌کردیم. از نظر میزان سواد نیز، تحصیلات مختلفی داشتند که از افراد تحصیل‌کرده در برنامه‌های فرهنگی و برای بالابردن سطح اطلاعات سایرین استفاده می‌کردیم.

حتی در بین آنها، پزشکانی داشتیم که زیر نظر پزشک ایرانی، اسرا را مداوا می‌‎کردند. ما هر چند وقت یک‌بار، آنها را به زیارت امام‌رضا (ع) هم می‌آوردیم و به آنها غذای حضرت می‌دادیم. بعضی از اسرا با حالت توبه، سینه‌خیز به سمت ضریح می‌رفتند. قرائت دعای کمیل، توسل و زیارت عاشورا و برنامه‌های مذهبی مناسبتی نیز جزو کار‌هایی بود که در اردوگاه برای اسرا انجام می‌شد.»

رعایت حقوق انسانی اسرای عراقی تنها به ارائه خدمات به آنان ختم نمی‌شده. روحیه‌دادن به آنها و آرام نگه‌داشتنشان در مواقعی که دچار یاس و افسردگی و گاه خشم می‌شدند، بخش دیگری از ابعاد انسانی‌ای بود که ایران در برابر اسرای عراقی درپیش گرفته بود.

صادقی دراین‌باره به بیان این خاطره می‌پردازد: «یادم هست یک‌بار که برای بازدید به یکی از کمپ‌ها رفته بود، یکی از اسرا که حدود ۵۰ ساله بود، زارزار گریه می‌کرد. علتش را که پرسیدم، نامه‌ای را نشانم داد که از خانواده‌اش رسیده بود و در آن گفته شده بود که «جایت خالی، دخترت را عروس کردیم». همین جمله باعث شده بود که این اسیر منقلب، دگرگون و آماده هرگونه عصیان شود.

من که شرایط را این‌طور دیدم، شروع کردم به صحبت‌کردن تا آرامش کنم و او را دعوت به صبر می‌کردم. آنقدر با او حرف زدم تا بالاخره آرام شد و لبخند را بر لبانش دیدم. این ارتباط‌های عاطفی بین ما و بعضی از اسرا ایجاد می‌شد، به طوری‌که تعدادی از آنها وقتی می‌خواستند از ایران بروند، به خاطر جداشدن از ما گریه می‌کردند.»


* این گزارش، چهارشنبه ۱۴ آبان ۹۳ در شماره ۱۲۴ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است.  

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44